گزارش افشاگرانه نگار حائری از زندان قرچک
ﺑﻪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ (ﮐﻤﯿﺘﻪ ﺯﻧﺎﻥ) به نقل از جرس(مژگان مدرسعلوم)، زندان قرچک ورامین، مخصوص نگهداری زندانیان زن با جرایم عادی از قبیل قتل، دزدی و قاچاق موادمخدر است که به دلیل وضعیت اسفناک از آن با عنوان «کهریزک دوم» نام برده میشود.
ازدحام نزدیک به هزار زندانی زن در چند سوله که گنجایش یک سوم این جمعیت را دارد، در کنار عدم وجود آب شیرین و قابل شرب، نبود امکانات بهداشتی، غذایی و پزشکی، خودزنی، مسائل غیر اخلاقی، کتک کاری و… تنها گوشهای از مشکلات زندانیان زن زندان قرچک است.
این زندان تنها محل نگهداری زنان محکوم نیست بلکه در حال حاضر بیست کودک زیر سه سال در این زندان نگهداری میشوند که در شرایط بسیار نامناسب غذایی و بدون امکانات بهداشتی، تفریحی و تربیتی به سر میبرند. واقعیات دردناکی که مسوولین قضایی و حکومتی از آن اطلاع دارند اما هیچ گام مثبتی در جهت رفع این مشکلات نمیدارند و حتی به عنوان مکانی برای تنبیه و تهدید زندانیان سیاسی و عقیدتی زن زندانهای دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. تا جایی که طی ماههای گذشته انتقال زندانیان زن از زندان اوین با اتهامات سیاسی به این زندان به روندی عادی بدل شده است.
بسمه رحمان الجبوری، رویا صابرینژاد نوبخت، حکیمه شکری از جمله زندانیان سیاسی-امنیتی هستند که به این زندان منتقل شدهاند. همچنین آتنا فرقدانی بعد از انتقال به این زندان در پی اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شد. نگار حائری از دیگر زندانیان سیاسی منتقل شده به این زندان است که هفته گذشته با پایان یافتن دوران محکومیت از زندان آزاد شد.
نگار حائری، وکیل دادگستری است که برای سومین بار در تیرماه سال جاری بازداشت شد. او که تنها جرمش مشاوره حقوقی به خانواده زندانیان سیاسی و مصاحبه در خصوص وضعیت پدر دربندش بود حکم حبس تعزیری و حبس تعلیقی گرفت و پرونده وکالتش به مدت ۱۰ سال به حالت تعلیق در آمده است.
نگار حائری در گفتگو با جرس، بخش کوچکی از مشکلات زندان قرچک و زندانیان زن فراموش شده در این زندان را افشا میکند و امیدوار است با ارائه گزارشی از وضعیت زندان قرچک و مشکلات زنان زندانی و کودکان زیر سه سال، گامی کوچکی در جهت رفع مشکلات زندانیان این زندان برداشته شود.
متن کامل این گفتگو در پی میآید:
خانم حائری، چه زمانی به زندان قرچک منتقل شدید؟
چهارم تیرماه دستگیر شدم و دو هفته در بند ۲۰۹ در سلول انفرادی بودم و بعد از آن به زندان قرچک منتقل شدم. چهار روز در قرنطینه این زندان بودم (همه کسانی را که به این زندان منتقل میکنند ابتدا در قرنطینه نگهداری میکنند تا اگر کسی موادی همراه داشته باشد یا بیماری مسری داشته باشد مسئله را حل کنند). بعد از قرنطینه وارد سالن یک اندرزگاه شدم که سالن موادیهای سنگین (کسانیکه که حکمهای سنگین و اعدام دارند) است.
مشاهدات شما از این زندان چه بود؟
زندان قرچک که خودشان از آن با عنوان ندامتگاه شهرری نام میبرند دارای ۱۰ سالن است که چهار سالن اول با نام سالنهای اندرزگاه، جزو بدترین سالنهای زندان قرچک است. سالن یک گنجایش ۹۰ نفر را دارد اما متاسفانه بخاطر ازدیاد جمعیت ۲۶۳ نفر در این سالن نگهداری میشوند که شاید باورش سخت باشد حتی در سرویس بهداشتی بچهها پتو میاندازند و در آنجا میخوابند. زندانیان کسانی را که روی زمین میخوابیدند را کف خواب مینامیدند.
آماری از سقف زندانیان زندان قرچک دارید؟
آمار دقیق که نه، اما سقف زندانیان آنجا چیزی حدود هزار نفر است. یعنی در ده تا سوله نهایتاً نزدیک به هزار نفر زندانی نگهداری میشود.
وضعیت بهداشتی و رفاهی برای این جمعیت چطور است؟
وحشتناک و غیرقابل تصور است. آب شیرین نیست و بچهها از آب شور استفاده میکنند، آب شوری که تصفیه شده نیست و از طریق تانکر میآورند که حالا خودشان میگویند گندزدایی شود اما بخاطر کلر بسیار بالایی که به آن میزنند بچهها دچار مشکلات پوستی میشوند. برای آب خوردن هم از آب سردکن به اسم آب شیرین استفاده میکنند در حالیکه همان آب شور هست منتهی وقتی سرد است بچهها به خاطر بیاطلاعی فکر میکنند آب شیرین است.
برای حمام کردن آب گرم نیست و باید با آب سرد استحمام کنند. این نهایت ظلم به این زندانیان است زیرا اطراف زندان قرچک کویر و بیابانی است و سرما و سوز بسیار بدی دارد.
جیره شام به اندازهای کم است که زندانیان به هیچ وجه سیر نمیشوند. جیره غذا را هم در ظرفهای یکبار مصرف میدهند و به علت اینکه غذا را خیلی داغ در این ظرفها میریزند وقتی در آنها را باز میکنیم از بوی پلاستیک حالت تهوع به آدم دست میدهد.
مواد اولیه غذاها از کیفیت بسیار پایینی برخوردار است که همان مواد اولیه با کیفیت بد هم درست پخته نمیشود. زندانیان هم مجبورند و این غذاها را میخوردند، وگرنه از گرسنگی میمیرند. خودم یکماه اول غذا نمیخوردم اما دیگر چارهای جز خوردن نداشتم.
آیا مواد غذایی در فروشگاه زندان وجود دارد؟
اولاً زندانیان استطاعت خرید حتی ۸۰۰ تومان آب معدنی با توجه به شوری آب را ندارند، قدرت خرید میوه هم ندارند. اگر هم بتوانند چیزی بخرند جزء کنسرو تن ماهی و مرغ که اکثراً تاریخ مصرف آن گذشته است چیز دیگری در فروشگاه زندان پیدا نمیشود. شاید فکر کنید اغراق میکنم اما خدا شاهد هست هر وقت بچهها این کنسروهای تاریخ مصرف گذشته را میخوردند دچار مسمویت میشدند.
خاطرم هست شب یلدا انار به فروشگاه زندان آورده بودند و بچهها توانایی خرید انار نداشتند من هم قدرت خرید برای این ۲۶۰ نفر زندانی را نداشتم و ناراحت بودم. در زندان عروسک میبافتم و میفروختم با پولش چند تا انار خریدم. اولین انار را شکافتم خراب بود، دومین انار را باز کردم باز خراب بود، سومی و چهارمی هم به همین ترتیب خراب بودند، دیگر از خجالت سرم را نمیتوانستم بالا بیاورم و به این زندانیان که به خاطر چهار دونه انار بالای سر من ایستاده بودند و منتظر بودند نگاه کنم. نمیدانید چه صحنههایی را در این مدت دیدم. روزی که من را برای آزادی صدا زدند عذاب وجدان دنیا روی دلم بود و احساس میکردم مسبب زندانی شدن آنها من هستم هر چند این فکر واقعیت نداشت اما حسی بود که با دیدن این صحنهها به هر انسانی دست میداد.
فکر میکنم اگر این زندان آب شیرین داشته باشد و غذا حداقل قابل خوردن و به اندازهای باشد که زندانیان سیر شوند کمی از این وضعیت اسفناک بیرون خواهد آمد. ببینید، حدود نود درصد زندانیانی که در آنجا نگهداری میشوند معتاد هستند و کسانی که اعتیاد خود را ترک میکنند اشتهایشان چندبرابر میشود و بسیار عصبی و پرخاشگر هستند.
خودزنی و بیاعتمادی بیداد میکند. برخورد فیزیکی بسیار بسیار زیاد است که باید کنترلی صورت بگیرد و بچههایی که در حال ترک هستند را تحت نظر پزشک با دارو آرام کنند. اگر کنترلی صورت بگیرد قطعا اینهمه خودزنی وجود ندارد. یعنی بزرگترین مسئله، مسائل غیراخلاقی و خودزنی است که در زندان قرچک بیداد میکند و اصلا رسیدگی هم به این وضعیت نمیشود. خود این بچهها هم نمیخواهند بروند بهداری چون برایشان تخلف زندان نوشته میشود و خودشان یا دیگر زندانیان با پارچههای کثیف دستشان را که به چه قطری باز شده را میبندند. اینها بخشی از مشکلات و درد زندان قرچک است.
وضعیت بهداری زندان قرچک چگونه هست؟
بهداری ماههاست که دارو ندارد. من ده ماه در آنجا بودم. سه هفته پیش از پشت بلندگو اعلام کردند که مددجویان محترم٬ بهداری به دلیل نداشتن دارو و نبودن پزشک تا بعد از عید تعطیل است! این یعنی چه؟! اگر از این همه تعداد زندانی یکی مریض شود در این مدت چه باید بکند؟! شب به شب لیست میگیرند که کسانی که مشکل جسمی دارند به بهداری منتقل شوند اما برای مثال من یکبار سرمای شدیدی خورده بودم٬ اسمم را نوشتند اما سه هفته بعد اسمم را خواندند که به بهداری منتقل شوم. گفتم: من سه هفته پیش مریض بودم الان دیگر خوب شدم… اما گفتند که باید حتما به بهداری مراجعه کنم. رفتم بهداری، دکتر پرسید: مشکلت چیست؟ گفتم: سه هفته پیش سرما خورده بودم الان برطرف شده. گفت: الان چکار میتوانم بکنم؟ گفتم: لطفا برای سه هفته بعد من دارو بنویسید. بخاطر همین حرف، سه روز من را به انفرادی بردند به جرم اینکه مثلا پرسنل زندان را مسخره کردهام!
آیا زنان باردار و کودکان هم در این زندان نگهداری میشوند؟
بند مادران، بندی است که ۳۶ نفر در آنجا نگهداری میشوند و از این تعداد ۱۶ نفر باردار هستند و ۲۰ نفر دیگر بچههای کوچک از سه روزه تا سه ساله دارند. اگر آنها خانوادهای داشته باشند بعد از سه سال این کودکان را تحویل خانواده آنها میدهند، وگرنه به بهزیستی منتقل میشوند.
بیست کودک زیر سه سالی که گفتید در همین شرایط بهداشتی و وضعیت غذایی زندگی میکنند؟
بله، دقیقا. تنها تفاوت این است که هر پنج شنبه یک دانه شیرینی میگیرند یا در طول هفته شاید یک وعده شیربرنج بخورند. افراد خیر هم گاهی برای بچهها شیرخشک میفرستند اما برای رشد و تغذیه این کودکان کافی نیست. نمیدانید وقتی در سالن مادران باز میشود این بچهها چطور هجوم میآورند و بیرون میآیند. این صحنهها درد است.
آنجا حدود ۲۰ بچه زیر سه سال است٬ چه کسانی میخواهد به این بچهها کمک کند؟! بچههایی که با دیدن تبلیغ بستنی در تلویزیون بالا و پایین میپرند. صحنهای که قلب آدم را زخمی میکند اما هیچ کاری از دست آدم بر نمیآید برای این بچهها انجام دهد. تنها کاری که میتوانم بکنم این است که بگویم این بچهها چه دردی میشکند و چه شرایطی را تحمل میکنند. مادرانی با بچههایشان آنجا زندگی میکنند که در ماه حتی استطاعت خرید ۱۵ هزار تومان میوه را ندارند.
تفریح این بچهها این است که وقتی با گاری نان میآورند تازه اگر پرسنل برای آن شیفت خوش اخلاق باشند اجازه میدهند بچهها در گاری بنشینند و از شادی دست میزنند و سالن به سالن میروند. این اوج تفریح و شادی این کودکان است. این صحنههای درناک یک لحظه از ذهنم پاک نمیشود.
این بچههای زیر سه سال حتی لباس ندارند. ماموران لباس تحویل نمیگیرند به این بهانه که مواد مخدر با لباس وارد زندان میشوند. این در حالی است که یکی از زنان زندانی در سالن یک اندرزگاه از مصرف زیاد مواد اوردوز کرد. من بلافاصله بیانیه دادم که مگر شما نمیگویید که لباس تحویل نمیگیرید که مواد وارد زندان شود یا اینکه به بچهها ملاقات حضوری نمیدهید از ترس اینکه از طریق آنها مواد به بند بیاید؟ پس این مواد مخدر چطور به داخل زندان میآید، جز این که خود پرسنل زندان برای زندانیان مواد تهیه میکنند دلیل دیگری هم میشود پیدا کرد؟ مگر نه اینکه لوازم آرایش جزو تخلفات زندان است، پس این ریمل و پنکک چطور به داخل زندان آورده میشود؟ این در حالی هست که زندانیان زمان ورود به زندان بازرسی شدید بدنی میشوند و نمیتوانند با خود چیزی بیاورند.
درست است که برایم خیلی سخت بود که زندان باشم آنهم بدون اینکه چیزی در پرونده داشته باشم و از زندگی مثل تمام دختران عادی محروم شوم اما زجر این زندانیان بیشتر آدم را پیرمی کند. درد جامعه ما اینهاست، نه نگار حائریها. مشکلات اخلاقی آنجا بیداد میکند…
از محیط غیر اخلاقی زندان قرچک گفتید. این بچههای زیر سه سال در همین محیط بودند؟
فکر نکنم، البته بند مادران جدا بود و ما اجازه نداشتیم وارد سالن آنها شویم. تمام این زندانیان زندگیشان خلاصه میشود در زندان قرچک و اتاق و تختشان و از جامعه دور افتادهاند. تنها وقتی در سالن باز میشد بچهها بیرون میآمدند و من آنها را میدیدم. سه شیفت بود که دو شیفت برخورد نگهبانان اخلاقی بود و به این بچهها محبت میکردند و اجازه میدادند کمی بیرون بیایند و قدم بزنند و بازی کنند اما کلا در شرایط بسیار محدودی بودند.
آیا مسوولین زندان از مشکلات غیر اخلاقی اطلاع دارند؟
از رئیس زندان، معاون زندان گرفته تا پرسنل عادی زندان از تمام این مشکلات اخلاقی خبر دارند اما هیچکدام عکس العملی از خود نشان نمیدهد. این مشکلات اخلاقی تا حدی است که اگر یک زندانی جدید الورود باشد و کمی هم زیبا باشد تکه تکهاش میکنند. بعضی از این زندانیان زن اینقدر زندان ماندهاند که واقعا شبیه مردها شدهاند و اصلا صفات زنانه ندارند. زمان ورودم اگر راحله ذکایی که شش سال رسانهها از او به عنوان شرورترین زن ایران نام میبردند از من حمایت نمیکرد زندانیان دیگر من را تکه تکه کرده و میکشتند.
گویا در همان اوایل ورودتان به زندان مورد ضرب و شتم زندانیان هم قرار گرفتید؟
بله، یکماه بعد از دستگیری در شبهای احیاء یک خانمی به یکی تنه زد و درگیری شد… من گفتم که این کارها را نکنید و دعا را بخوانید، همین باعث شد که حمله کنند و چون جدیدالورود هم بودم و همه علیه من متحد شده بودند. واقعا اگر راحله ذکایی نبود آنجا من را میکشتند.
مسوولین زندان برخوردشان چه بود؟
فردا من را پیش رئیس زندان بردند و وقتی از شرایط آنجا انتقاد کردم آقای یوسفی گفت که اگر کتک نمیخورید الان این وضعیت را تعریف نمیکردید. گفتم که اینطور نیست و من نمیدانستم میتوانم با شما ملاقات کنم. همانجا گفتم که اینجا زندانیان مشکل آب دارند، چرا کارت تلفن که پنج هزار تومان هست در فروشگاه زندان تامین نمیکنید که بچهها مجبور نشوند بیست هزار تومان کارت تلفن بخرند؟ آقای یوسفی شما میگویید داشتن چاقو و قیچی تخلف است پس چرا چاقو و قیچی دویست هزار صد هزار تومان در زندان خرید و فروش میشود؟ چرا هیچ نظارتی بر روی مشکلات اخلاقی این زندانیان ندارید؟
آیا پیگیری و رسیدگی کردند؟ نتیجه بیان این واقعیات چه بود؟
آقای یوسفی در پاسخ به من گفتند که به خاطر نوع جرمم دارم اغراق میکنم! بعد هم بالافاصله من را به سالن یک مشاوره منتقل کردند که جزو بدترین سالنها است. هفتاد نفر آنجا بودند و به همه آنها گفته بودند که حق ندارند با من حرف بزنند و زندان در زندان برایم درست کرده بودند.
نود درصد زندانیان آنجا میگفتند دنیای بیرونی وجود ندارد و خانوادههایشان هم فراموششان کرده بودند. تعداد بالای زیادی اعدامی آنجا هستند، بچههایی که قتل مرتکب شدهاند و قصاصی هستند. در بیانیهام گفتم که چرا برای قصاص دیه تعریف نمیکنید؟ متاسفانه اینها اگر پول نداشته باشند تا رضایت خانواده مقتول را بگیرند اعدام میشوند. من آدمهایی به چشم دیدم که با ۸۰۰ و ۷۰۰ میلیون اولیا دم میخواهند رضایت دهند. اگر کسی نتواند این مبلغ را بدهد باید بمیرد. این اوج دردی است که در زندان میبینید و تحمل میکنید و هیچکاری نمیتوانید انجام دهید. نود درصد این بچهها که اینجا هستند بطور اتفاقی مرتکب قتل شدهاند و قتل سریالی و با برنامه ریزی نبوده است. متاسفانه اصلا ریشه یابی نمیشود که چرا این اتفاقات میافتد. یک خانمی به نام بدور افشانی که کویتی است آنجا زندانی است که نوزده سال پیش در زندان رجایی شهر به دنیا آمده و پدر و مادرش هر دو موادی و اعدامی بودند. بعد از بدنیا آمدن او هر دو اعدام میشوند. بعد از نوزده سال این خانم به جرم مواد به سالن باردارهای زندانی منتقل میشود. اینها درد جامعه ماست و هیچوقت کسی نامی از آنها و این مشکلات به زبان نمیآورد. حالا این بدور افشانی یک بدور افشانی دیگر بدنیا میآورد و خودش اعدام میشود و الا آخر… چه کسی به اینها رسیدگی میکند؟ حتی کسی نیست اینها را ببیند.
بازدیدی از وضعیت زندان از سوی سازمان زندانها یا مسوولین صورت میگیرد؟
یکبار شهیندخت مولاوردی، معاون رییس جمهور درامور زنان از زندان قرچک بازدید کرد. اما جالب است که بازدیدها همیشه از سالنهای تمیز و کم جمعیت اتفاق میافتد و درب تمام سالنها را میبندند و هیچکس اجازه ندارد از سالن بیرون بیاید. در حقیقت، هیچوقت عمق بدبختیهای زندانیان را که در چه شرایط و وضعیتی زندگی میکنند دیده نمیشود. این هم برای مسئولین زندان میشود لوح تقدیر و ترفیع و افتخار. تنها آتنا فرقدانی بود که توانست با شهامت زیاد جلوی بازدیدکنندگان بایستد و تمام واقعیات آنجا را توضیح دهد و شفاف سازی کند و افشاگری کند که حقیقت زندان آن چیزی نیست که شما دارید میبینید. اگرچه هیچ اتفاق بدی برای آتنا بعد از این افشاگری نیفتاد اما هیچ عکس العمل مثبتی هم از طرف مسئولین مملکتی که برای بازدید به آنجا آمده بودند دیده نشد.
برای همین مسئله الان حاضر به گفتگو شدید؟
تمام نیت من از این مصاحبه این است که بتوانم کمکی به این زندانیان فراموش شده بکنم. بعد از آزادی تمام تلاشم را دارم انجام میدهم تا با همکاری خانم خاکی، دادیار زندان موافقت مسئولین را بگیریم تا بتوان یک کمپینی برای کمک به بچههای زندانی راه انداخت. برای زندانیانی که مثلا برای یک فیش حقوقی ۵۰۰ هزار تومانی پنج سال زندان هستند یا یکی دیگر که تنها به خاطر یک میلیون و دویست هزار تومان جریمه شش سال زندان است و… شاید با این کمپین و کمکها نقدی و غیرنقدی مردمی از سراسر کشور و دنیا بشود به آنها کمک کرد. حالا دوشنبه هفته دیگر قرار است صحبت کنم و امیدوارم منعی برای تشکیل این گروه که هیچ گرایش سیاسی ندارد وجود نداشته باشد.
باز تاکید میکنم من هیچ خواسته فردی ندارم و از قهرمان سازی متنفرم و هیچ گرایش سیاسی هم ندارم و به هیچ حزب و ارگانی وابسته نیستم تنها قصدم از این گفتگو این است که کمکی به زندانیان زندان قرچک شود. من الان مدت یکهفته است که از زندان قرچک آزاد شدم و در ظرف ۲۴ ساعت حتی دو ساعت هم نمیتوانم بخوابم. به شدت کلافه هستم و روحم زخمی است. دلم پیش بچههای آنجا مانده است و هیچکاری از دستم بر نمیآید برای آنها انجام دهم. حدود بیست بار در روز از بچههای زندان قرچک به موبایلم زنگ میزنند و از من کمک میخواهند و من هیچکاری نمیتوانم انجام دهم. اینها زجری هست که هر لحظه دارم میکشم و ذرهای از آزادیام خوشحال نیستم. روزی که میدانستم با دو میلیارد تومان آزاد خواهم شد یک سر سوزن هم شوق در من نبود. من از درد و زجر این بچهها دانه دانه سفید شدن موهایم را دیدم. اگر هر حرف و حرکتی هم برای کمک به این بچهها انجام دهم دوباره از آن علیه خودم استفاده میکنند اما این بار صحنههای درناکی را که دیدم دیگر نمیتوانم سکوت کنم.
فکر میکنید با راه اندازی این کمپین موافقت کنند و نتیجه بخش خواهد بود؟
اگر مسئولین موافقت کنند قطعا بینتیجه نیست. حالا شاید نتیجه صد در صد ندهد اما باز میشود گوشهای از مشکلات بچهها را حل کرد. اگر با راه اندازی این کمپین مثلا بتوانیم از تولیدیها و کسانی که کارخانه مواد غذایی دارند کمک بگیریم و ماهانه به این بچهها کمک برسانیم قطعا کمی از مشکلات کاسته خواهد شد. اگر با کمکهای نقدی بتوان جریمههایی که بعضی از بچهها به خاطر آن پنج و شش سال زندان هستند پرداخت کرد و آنها را به زندگی عادی بازگرداند گام مثبتی است. اما تمام این گامها مستلزم این است که مسئولین هفته دیگر موافقت کنند.
علت انتقال زندانیانی با جرایم سیاسی و عقیدتی به زندان قرچک چیست؟
اصولا کسانی که در پروندههایش تبعید یا تنبیه دارند (البته برای بچههای سیاسی و امنیتی) آنها را به زندان قرچک منتقل میکنند.
بسمه رحمان الجبوری، زندانی عراقی متهم به جاسوسی که در اوین او را میشناختم الان حدود یکسالی است که از اوین به زندان قرچک منتقل شده است.
رویا صابرینژاد نوبخت، متهم به فعالیتهای سایبری و فیس بوکی هیجده سال حکم زندان گرفته اما هیچ نامی از او برده نمیشود و در زندان قرچک است. بعد از او هم من به زندان قرچک منتقل شدم. بعد از من غنچه قوامی آمد که یکماه بیشتر در زندان قرچک نبود. بعد حکیمه شکری به این زندان منتقل شد که هفت ماه از حکمش باقی مانده و گویا با درخواست آزادی مشروط او موافقت شده اگر باز مشکلی و اذیتی پیش نیاید. بعد از آن هم آتنا فرقدانی آمد که واقعا نتوانست شرایط آنجا را تحمل کند و بخاطر همین اعتصاب غذا کرد و به بیمارستان منتقل شد و خوشبختانه اعتصاب غذایش را شکست و الان نمیدانم به اوین منتقل شده یا به زندان قرچک بازگردانده شده است.
زندانیان سیاسی و امنیتی منتقل شده به زندان قرچک در یک بند نگهداری میشدند؟
نخیر، ما را در سالنهای جدا گذاشته بودند و ارتباطمان را با هم قطع کرده بودند. ما بچههای سیاسی برای تنبیه به زندان قرچک منتقل شده بودیم و تبعیدی در پروندهمان نبود.
شما بعد آزادی گفتید که بعد از زندگی در زندان قرچک آدم دیگری شدهاید و خواب از چشمانتان گرفته شده است. چه تجربهای در این مدت به دست آوردید؟
ببینید، زندانی بودن خیلی سخت است و زندانی کشیدن در زندان عادی سختتر است است. البته این بار سوم بود که در زندان بودم. سال ۹۰ دو ماه در انفرادی بودم و سال ۹۱ شانزده روز زندان قرچک و چهارماه بعد یکماه آن را در بند ۲۰۹ انفرادی و بقیه را در بند نسوان زندان اوین بودم. شرایط اوین نسبت به قرچک مانند خوابگاه دانشجویی است که بچهها هر چه میخواستند خانوادهها برایشان میآوردند. اگر غنچه، آتنا، حکیمه و غیره از قرچک بیرون نیایند و از شرایط زندان قرچک نگویند واقعا کسی نمیفهمد در زندان قرچک چه خبر است. درد و زجر
این زندانیان زن زندان قرچک و کودکان تجربهای است که با خودم آوردم و کلافهام میکند.
به گفته شما این بخش بسیار کوچکی از درد گروهی از زنان جامعه ماست که در گوشهای فراموش شدهاند. الان در آستانه روز جهانی زن قرار داریم. روی هم رفته چه سرنوشتی برای این گروه از زنان متصور هستید؟
من تا زمانیکه به زندان قرچک نرفته بودم اصلا فکر نمیکردم زنانی داریم که مورد ظلم قرار گرفتهاند، حدود نود درصد زنانی که آنجا هستند بخاطر فقر و نداری دست به این خطاها زدند. وقتی دخترانی را میبینم که بخاطر دو میلیون تومان برای جابجایی مواد حکم اعدام یا حبس ابد گرفتهاند از خود میپرسم چرا مسئولین این مشکلات را ریشه یابی نمیکنند؟ زنان قرچک و بچههای زیر سه سال را ببینند و مشکلات را عمقی برطرف کنند. عمق درد و رنج آنها را لمس کنند. این زنان زندانی هر چه که کرده باشند و مجرم و بزهکار هم که باشند باز انسان هستند در حالیکه در زندان قرچک از حقوق اولیه و ابتدایی انسانی محروم شدهاند.
متاسفانه در جامعه ما زنان هیچ حق و حقوقی ندارند و اصلا دیده نمیشوند مخصوصا کسانیکه در زندانها هستند فراموش شدهاند و هیچ صدایی از این زندانیان در نمیآید. بعد از اعدام شدن ریحانه جباری همه بچههایی که در زندان هستند به شدت ترسیدهاند که پروندهشان رسانهای شود. منطق داخل بچههای زندان قرچک این است که اگر پرونده ریحانه جباری رسانهای نشده بود قطعا اعدام هم نمیشد. متاسفانه هیچ زمینهای برای اصلاح شدن این زندانیان وجود ندارد و مسوولین اصلا آنها را نمیبینند. تمام این زندانیان بعد از آزادی بخاطر ظلمی که در زندان به آنها میشود جریحتر به جامعه بر میگردند. اینکه میگویند زندان دانشگاه است واقعا واقعیت دارد. متاسفانه در مملکتی زندگی میکنیم که زنان را نمیبینند و وقتی زنان را نمیبینند قطعا حقوق آنها را هم رعایت نمیکنند.
جا دارد اینجا از شما تشکر کنم تا گوشهای از درد و زجر این زندانیان را به گوش مردم برسانم و امیدوارم روزی برسد که دفعه دیگر در مورد گامهایی مثبتی که در جهت رفع مشکلات این بخش از زنان افتاده صحبت کنیم.