سال ۹۳ نقطه اوج طرح مسائل محیط زیستی در رسانهها و افکار عمومی بود؛ افزایش آلودگی هوا در کلانشهرها، تداوم بحرانهای محیط زیستی از قبیل خشکسالی و کم آبی و تداوم بحران در دریاچه ارومیه یا واکنشهای عمومی به خشک شدن رودخانهها و تالابها و در روزهای پایانی مسئله جزیره آشوراده و کابوس ریزگردها در خوزستان. با رشد نمودهای قابل مشاهدهی تخریب محیط زیست، توجهها به فعالیتها و وظایف سازمان حفاظت محیط زیست و در راس آن معصومه ابتکار نیز فزونی گرفت. در همین رابطه و در جستجوی حلقه مفقوده واکنشها به بحرانهای محیط زیستی سراغ حمیدرضا میرزاده روزنامهنگار و فعال محیط زیست رفتیم تا از او که سالهاست در مقام روزنامهنگار و فعال محیط زیست در این حوزه کنکاش کردهست وضعیت را جویا شویم. میرزاده از سال ۱۳۸۶ در روزنامههای گوناگون در حوزه «محیط زیست» فعالیت داشته و سردبیر سایت سبزپرس است.
صدای ایرانیان (کمیته محیط زیست) این مصاحبه (گفتگو با حمیدرضا میرزاده؛ روزنامهنگار و فعال محیطزیست/ با یک ریاکاری محیط زیستی مواجهایم/ گفتگویی از امیر یعقوبی) را در دوبخش بازنشز خواهد کرد. بخش دوم این مصاحبه را با هم می خوانیم.
حالا که معضلات محیط زیستی عینی شدهاند و در سطح افکار عمومی مطرح شده اند، آیا جهتگیریها در بین فعالان محیط زیست، مسئولان دولتی و … در حال تغییر است یا تنها رسانهای شده و در بهترین حالت یک موج محیط زیستی دیگرست؟
نه، تغییری در جهتگیریها قابل مشاهده نیست، تنها در گفتگوها شاهد تغییریم. ببینید مثلاً خوزستان با مسأله ریزگردها مواجه میشود. هفت یا هشت نماینده مجلس دارد که هیچوقت درباره هیچ موضوع محیط زیستی حرف نزدند. چه بسا علیه محیطزیست هم موضع گرفتند و عمل کردند، بعد ناگهان صاحب دغدغه محیطزیستی میشوند. احتمالاً نرخ نان امروز در محیط زیست بالاتر است! از این جنبه میتوانند به دولت اعتراض کنند، و یک جورهایی رأی بیشتری بگیرند. یک روز با ماسک میایند مجلس و یک روز داد میزنند سر سازمان محیط زیست. الان همه درباره این علایم حرف میزنند ولی جنبههای کلی ماجرا را کسی دربارهش صحبت نمیکند. مثلا اینکه چرا ریزگرد میآید؟ چه بر سر سرزمین آمده که اینقدر فرسایش خاک و خشکی تالابها داریم؟ هیچ وقت مورد بحث این افراد قرار نمیگیرد. فقط اینکه میتوان به خاطر ریزگردها از دولت که رقیب سیاسیشان است انتقاد کنند، مورد توجهشان است. این فکر محیط زیستی نیست. الان ما بحران فرونشست زمین داریم. در موردش خیلی کم صحبت میشود و آن هم تنها توسط محیطزیستیها است. وزارت نیرو خیلی به ندرت در این باره حرف میزند. مثلاً یکبار من دیدم آقای چیتچیان صحبت کرد در این باره ولی همهی آمارهایش آمارهایی بود که پیشتر محمد درویش فعال محیط زیست داده بود. این نشان میدهد که در بهترین حالت وزیر نیرو هم به آمارهایی مراجعه کرده که آقای درویش اعلام کرده است. ما تحت تأثیر موجها و اتفاقات درباره محیط زیست صحبت میکنیم، ولی این را در یک قالب کلی و با همه جنبههایش در نظر نمیگیریم.
این انتقاد به خود محیط زیستیها وارد نیست؟ ما ناگهان که با پدیده ریزگردها مواجه نشدهایم. در این سالها بخش اعظم بازنمایی رسانهای در حوزه محیط زیست تمرکزش بر مسائل دیگری بوده است؛ یکی همین ماجرای یوزپلنگ ایرانی و خطر انقراضش. آیا این تمرکز رسانهای بر روی یک موضوع خودش باعث نادیده گرفتن باقی جنبههای تخریب و سوءاستفاده از محیط زیست نشده است؟
قطعاً نمیشود گفت محیط زیستیها هم به خطا نرفتهاند. بدون شک اشتباهاتی بوده است. باید در نظر گرفت که تفکر محیطزیستی در همه دنیا جدید است، در ایران که خیلی جدیدتر هم هست، یعنی برمیگردد به سال ۷۶ و باز شدن فضایی که به محیطزیستیها اجازه داد که دارای ساختار اجتماعی و تشکل و… بشوند. اشتباه ما این بود که از این فراتر نرفتیم و ماندیم در آموزش دادن به مردم یا انتقادهای گاه به گاه. تعداد تالیف کتاب محیط زیستی بسیار کم است. کمتر از انگشتان یک دست در سال. بیشتر چیزی هم که وجود دارد ترجمه است. مثلاً درباره «استفاده مجدد» از کالاها ما چقدر کار کردیم؟ وقتی رفتیم به سمت ترجمه، در نظر نگرفتیم که ما اینجا شکل دیگری از امکانات و فرهنگ زندگی را داریم در مقایسه با مثلاً آمریکا و اینجا نیازمند شکل دادن به شکل دیگری از فرهنگ و تفکر محیطزیستی هم هستیم.
فارغ از این، ما الان جامعه شناس، سیاستمدار و یا حتی نویسنده محیط زیستی نداریم. ما فقط یک سری فعالان و علاقمندان به این حوزه را داریم. ما نرفتیم اقتصاد محیط زیستی را با شرایط کشور خودمان بررسی کنیم یا وارد سیاست بشیم. ما آدرسهای ناکامل دادیم.
بحث دیگر اینکه تمرکز تاثیرگذاری روی مردم هم چیز دیگری بوده است؛ رسانه یا نهادهای دولتی و … جهتگیری دیگری داشتند. یکبار استاندار فارس در دولت دهم گفت «چهار تا گورخر شدند بلای جان اشتغال این استان». اگر این ماجرا را از نگاه ایشان ببینید، درست میگوید؛ چون ما محیط زیستیها نتوانستیم روشن کنیم که ارزش این گونهی حیوانی چیست. ما نتوانستیم حفاظت از این گورخر را اقتصادی کنیم. ساختار اقتصادی ما هم همواره منفعتطلبانه بوده است؛ نفت را استخراج میکردیم و به جیب میزدیم. در این ساختار حیوانات و … مازادند. در این بینش احتمالا فعالان محیط زیست هم یک مشت علاف بیکارند که از روی شکم سیری دنبال حفظ اینها هستند! هم گفتمان محیط زیستی ما مشکل داشته است و هم ساختارهای ما اجازه ندادهاند که از این پیشتر برویم.
در اهمیت حفاظت از گونههای حیوانی شکی نیست. ولی از محیط زیست تنها همین توجه به گونههای در حال انقراض در این سالها برجسته شده است. این جهتگیری درستی بوده است؟
اینکه یوز برجسته شده است، اشتباه نیست. اینکه ما در این مرحله میمانیم اشتباه است. بگذارید یک مثالی بزنم؛ «د.د.ت »برای چه ممنوع شد؟ «د.د.ت» یک جور آفتکش است که در گذشته برای امور کشاورزی استفاده میشد. مشکل این بود که این ماده در طبیعت میماند و از بین نمیرود و بهشدت آلودهکننده است. یک خانم زیستشناس و روزنامهنگار به نام «راشل کارسون» در دهه شصت میلادی در آمریکا کتابی به اسم «بهار خاموش» را مینویسد و توضیح میدهد که« د.د.ت» دارد پدر طبیعت را درمیآورد و… . تا اینجای کار نتیجه تحقیقات کارسون و «د.د.ت» اهمیت عمومیای ندارد. اما از کجا توجه مردم عادی به طبیعت جلب میشود؟ از جنبههای کاریزماتیک طبیعت. در یک آزمایشگاه مشخص میشود که «د.د.ت» روی پوست تخم «عقاب سرتاس آمریکایی» تأثیر منفی میگذارد و باعث نازک شدن پوست تخمها میشود. این خطری برای بقای اینگونه جانوری است. به خاطر اینکه این نماد آمریکایی دارد تهدید میشود، ممنوعیت استفاده از این ماده تبدیل میشود به یک خواست اجتماعی و در نهایت توجه افکار عمومی و … میتواند ممنوعیت این ماده را نه فقط در آمریکا که در کل جهان به ارمغان بیاورد. یعنی استفاده درست از یک عنصر کاریزماتیک در طبیعت میتواند تبدیل بشود به یک مسأله عمومی که فشار بیاورد و تغییر ایجاد کند.
ما توانستیم همچنین استفادهای از یوز ایرانی بکنیم؟
ما توانستیم یوز را به یک نماد کاریزماتیک تبدیل کنیم. آن اتفاق در آمریکا ده سال طول میکشد تا بیافتد و ما فقط دو سال است که بر روی مساله یوز تمرکز داریم. ما توانستیم این را مهم جلوه دهیم و توجهات را جلب کنیم. ولی اینکه حالا سرنخ این را به کمآبی، زمینخواری، و فرسایش خاک و … وصل کنیم، بله، شاید کمکاری کردیم و شاید هم بشود گفت هنوز به این مرحله نرسیدیم. توجه به محیط زیست معمولاً با همین چیزها در طبیعت اتفاق میافتد ولی ما باید بتوانیم اینها را به یک مسأله و زمینهی کلیتری وصل کنیم.
درباره دولت یازدهم متأسفانه من فکر میکنم ما با یک ریاکاری محیط زیستی مواجهایم. در دههی جاری محیط زیست تبدیل به یک مُد شده است و دولتها سعی میکنند نانش را بخورند. این قبول که تنها، پیشنهاد بودجه با دولت است و تصویب بودجه با مجلس است، ولی رقم پیشنهادی دولت برای این بودجه را ببینید؛ یازده صدم درصد کل بودجه برای سازمان محیط زیست پیشنهاد شده است؛ یعنی ۱۱۷ میلیارد تومان. از طرفی سازمان جنگلها و مراتع که تازه وضع بهتری هم دارد حدود ۳۶۰ میلیارد تومان بودجه پیشنهادی دارد. عرصه حفاظتی سازمان محیطزیست و سازمان جنگلها از کف خلیج فارس تا نوک قله دماوند است. سازمان محیط زیست ۲۷۰۰ پرسنل دارد و سازمان جنگلها حدود ۵۰۰۰ نفر پرسنل حفاظتی دارد و مجموع چیزی در حدود ۱۳ هزار نفر کارمند دارند. و مجموعاً برای دو سازمانی که وظیفهشان حفاظت از پشتوانه حیات و اقتصاد کشورست بودجهای ۵۰۰ میلیاردی در نظر گرفته شده. از آن طرف شاهدیم که کارهای عمرانی که مخرب بودنشان تأیید شدهاند، از جمله سدسازی، بودجههایی چند برابری دارند؛ فقط برای تکمیل طرحهای سدسازی ۴۲۳۳ میلیارد تومان درنظر گرفتیم. هشت برابر جمع بودجه دو سازمان تنها برای یک ماموریت یک دستگاه . چیتچیان وزیر نیرو میگوید ما ۵۰ درصد بیش از ظرفیت رودخانههایمان سد ساختیم. یعنی سدهایی ساختیم که اندازه مخزناش آب نداریم. ما کشوری با نرخ تبخیر بالاییم. ما آب را در یک سطح وسیعی داریم پشت سد نگه میداریم. سد گتوند ۹۶ کیلومتر مربع مساحت دریاچهش است. در موقعیتی که ما سالانه حداقل ۲۴۰۰ میلیمتر تبخیر داریم. حالا یک ستون به طول دو متر و ۴۰ سانت رو ضرب در اون مساحت ۹۶ کیلومتری بکنید میشود فقط تبخیر آب پشت سد گتوند در یک سال. ما داریم این حجم از آب را از دست میدهیم. حالا ما ۶۷۰ سد ساختیم در این کشور. همهی این سدها اشتباه نیست و ما مخالف سدسازی نیستیم ولی سدسازی یکی از روشهای مدیریت آب است، نه تنها روش آن.
حالا ما ۱۱ صدم درصد بودجه را به محیطزیست اختصاص میدهیم. این همه وظیفه به این سازمان دادهایم ولی پولی در اختیارش قرار نمیدهیم و بعد شعار محیط زیستی هم میدهیم؟ آقای روحانی گفته بود من روز اول که روی صندلی ریاست جمهوری بنشینم، ستاد احیاء دریاچه ارومیه را تشکیل میدهم. ایشان به خوبی میداند که میلیونها نفر دریاچه ارومیه را دنبال میکنند و این خواسته را دارند و برای همین این را مد نظر قرار میدهد و برایش اعتبار اختصاص میدهد و پیگیری هم میکند، ولی وعدههای دیگر که توی چشم نیست را فراموش میکند. یکی همین طرح آمایش سرزمین که قرار بود با احیاء سازمان مدیریت و برنامهریزی، این طرح آمایش که در دولت نهم و دهم مسکوت گذاشته شده بود به جریان بیافتد.
طرح آمایش سرزمین به ما میگوید که در کجا چه فعالیتی بکنیم که به محیط زیست آسیب نرسد. اینکه وسط بیابان صنعت فولاد راه نیاندازیم که آب نیاز دارد و بعد در شمال پتروشیمی بزنیم. آمایش سرزمین قرارست این را مشخص کند. این طرح صد سال قبل در انگلستان و امریکا و آلمان اجرا شده است ولی ما هنوز در مطرح کردن آن هم مشکل داریم. برای همین است که نمیشود به توسعه پایدار فکر کرد. وقتی بودجهای به سازمان نظارتی نمیدهیم، ولی به سازمان های مخرب بودجه آنچنانی میدهیم، و از آن طرف ، یک مهرهی محبوب محیط زیستی را میگذاریم رئیس سازمان چه هدفی را دنبال میکنیم؟ من به این میگویم ریاکاری.
از محبوبیت رئیس سازمان محیط زیست گفتید. معصومه ابتکار در شرایط کنونی بهترین انتخاب برای ریاست سازمان محیط زیست است؟
بله بهترین مهره سیاسی موجود برای محیط زیست خانم ابتکار است. ایشان بهترین شخص موجودند، و نه کسی که نقطه آمال و نجاتدهنده محیط زیست باشد، شاید به این دلیل که جایگزین دیگری نداریم. ما مهره سیاسی و سیاستمدار محیط زیستی نداریم و این پست و مقام یک شخصیت سیاسی میخواهد.
این اما انتظار فعالان محیط زیستی را برآورده نمیکند؛ انتظار محیط زیستیها این است که این تفکر تغییر کند؛ تفکری که از نظرش محیط زیست چیزی مثل یا کمتر از فدراسیون فوتبال است. باید به سازمان محیطزیست قدرت داد. باید سازمان محیطزیست توانایی وتو کردن طرحهای مخرب را داشته باشد. مردم دچار افکار و خواستههای کوتاه مدتند و این طبیعی است. وظیفه نگاه بلندمدت بر گردن دولت و دانشگاه است. دانشگاهها که اصلاً در این زمینهها چیزی از خودشان نشان ندادهاند و دولتها هم که در بهترین حالت افق ۸ ساله دارند. کسی به زیرساختها توجهی نکرده و نمیکند و این معضل اصلی محیطزیست است.
بخش اول نصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
ریاکاری محیط زیستی؛ آیا در ایران جنبش محیط زیستی وجود دارد؟