صدای ایرانیان (کمیته اقلیت‌های جنسی و جنسیتی شهرام کیانی

متن زیر ترجمه‌ای است از نوشته محمد علی طاهری و نیما یگانه با عنوان Homosexuality as approached by Halqeh Mysticism (Erfan-e Halqeh) در سال 2012 منتشر کرده‌اند. در این ترجمه سعی شده است اکثر جملات با همخوانی و تطبیق کتاب‌های آقای طاهری ترجمه شوند و کمال امانت‌داری رعایت شود.

ذهنیت کودکان بر اساس قوانین حاکم در جهان هستی شکل می‌گیرد. از جمله این قوانین می‌توان به قانون نظم و بی‌نظمی اشاره کرد. با این حال بسیاری از والدین و سیستم‌های آموزشی تمایل دارند که کودکان تنها نیمی از برنامه نرم‌ا فزاری وجود خود را مورد استفاده قرار دهند (نظم). در دوران نوجوانی و [جوانی]، گاهی تقابل میان برنامه نرم افزاری طبیعی و جدید منجر به طغیان ناخودآگاه علیه نظم و منطق در شکل تمایلات همجنسگرایانه می‌شود. بر اساس [آموزه‌های] عرفان حلقه، دلایلی که در همجنسگرایی ایفای نقش دارند، عبارت است از: عامل برنامه نرم افزاری پایه، برنامه‌ریزی بر اساس اصل  نظم و بی نظمی – [طغیان ناآگاهی بر علیه نظم و منطق]، برنامه‌ریزی اولیه نرم افزار ناخودآگاهی کودکی، آلودگی‌های غیرارگانیک و...

قوانین هستی

«بینش» عبارت از فهم و ادراک –[طرز تلقی]- کلی فرد از خود، محیط و تمام رویداد‌های پیرامون او است. تمام چیزهایی که انسان از تجارب زندگی و رویدادهای آن در حال درک و تفهم است، از چارچوب نرم افزار بینشی‌ای با عنوان «فیلتر بینشی» عبور کرده است که نتیجه کلی –[یا خلاصه شده] فرآیند‌های ذهن و روان می‌باشد و به صورت ناخوداگاه [و خودکار]، واکنش او در برخورد با حوادث را تعیین می‌کند. (طاهری، 2010) این چارچوب یک پیش برنامه و فیلتر است که در سطح نیمه خودآگاه قرار گرفته است، که بر اساس برنامه‌ای از پیش تعیین شده (اطلاعات نهادینه شده در خلال زندگی) عمل می‌کند. [بر خلاف بخش ناخودآگاه، بخش نیمه خودآگاه در بزرگسالی در دسترس و قابل تغییر است؛ بنابراین این بخش اگر فرد، آگاهانه تصمیم به تغییر آن داشته باشد –[یا نسبت به تغییر آن متقاعد شود]- قابل برنامه‌ریزی مجدد است. بسیاری از مشکلات و بیماری‌های انسان، نسبت مستقیمی با طرز نگرش –[تلقی]- او به جهان [هستی] دارد زیرا در صورتی‌که بینش –[نگاه]- او منطبق با واقعیت –[حقیقت]- نباشد، او در ناآگاهی از اصول طبیعی –[قوانین هستی]- به قضاوت درباره حوداث و وقایع بپردازد، به سوی تضادهای درونی و بیرونی و بی‌نظمی سوق داده می‌شود. بر اساس این حقیقت، یکی از مهمترین –[ضروری‌ترین]- وظایف انسان، کشف حقایق جهان هستی و زندگی متعادل در محدوده قوانین (حاکم بر آن] است. به طور کلی روابط زیر برقرار است:

خالق (خدا)——- آگاهی [یا شعور] و هوشمندی ([شبکه] شعور کیهانی)—— قوانین ———- اعداد

  2- هم، شناخت و درک قوانین و اصول حاکم بر جهان هستی

جهان هستی مادی، کتابی نمادین از تجلی الهی و آیات آشکار خداست که همواره در تمام طول تاریخ و در همه دنیا پیش روی همه انسان‌ها بوده است. این کتاب قوانین زندگی را به ما می‌آموزد و عدم توجه به آن باعث عدم تطبیق و هماهنگی‌مان با جهان هستی و در نتیجه بروز مشکلات و بیماری‌ها می‌شود؛ و همچنین [منجر به] اشتباهات جبران‌ناپذیر جدی در زندگی می‌شود و با خواند این کتاب است که انسان می‌تواند پایه و اساس نگرش درست را کشف و بینش صحیحی را برنامه‌ریزی کند. در این باب تمام عوامل مانند انواع جمادها، نبات‌ها، حیوانات و انسان‌ها که در شناسایی و درک قوانین [حاکم بر] جهان هستی [انسان را] یاری می‌کنند، در این زمره محسوب می‌شود و به عنوان واسطه‌های هدایت در نظر گرفته می‌شوند. این نیز به این دلیل است که همه کتب آسمانی، انسان را به تفکر و تعمق عمیق درباره کتاب هستی دعوت می‌کنند. شاید بزرگترین گناه انسان این باشد که بدون شناخت قوانین و اصول حکم بر هستی از دنیا برود. برخی از قوانین حامن بر جهان هستی عبارتند از: قانون نسبیت؛ قانون اوج و حضیض (قانون فواره)؛ قانون نظم وبی‌نظمی؛ قانون علف هرز؛ قانون جهان دو قطبی (تضاد)؛ قانون عمل و عکس‌العمل؛ قانون عدم تکرار و مانند، قانون حرکت در سکون؛ قانون تولد و مرگ؛ قانون تغییر و …. یکی از مهمترین قوانین حاکم بر هستی که انسان باید به طور جد درباره‌اش تفکر و تحقیق و بررسی کند، «قانون نظم و بی‌نظمی» است.

3- قانون نظم و بی‌نظمی

با طرح مجموعه‌ای از پرسش‌ها درباره نظم در هستی و بررسی پاسخ‌های موجود، ما می‌توانیم به یکی از قوانین جهان هستی پی ببریم و از کاربرد آن در زندگی بهره‌مند شویم. برای این منظور باید به سوالاتی از این قبیل پاسخ دهیم: آیا وقتی به آسمان نگاه می‌کنیم، نظم می‌بینیم یا بی‌نظمی؟ و آیا چیدمان ستاره‌ها را منظم می‌بینیم یا نامنظم؟ آیا وقتی به جنگل نگاه می‌کنیم، شاهد نظم هستیم یا بی‌نظمی؟ آیا می‌توان گفت که در آسمان، جنگل و هر پدیده طبیعی دیگر، هم نظم و هم بی‌نظمی وجود دارد؟ برای پاسخ به این سوالات لازمبه توضیح است که هر پدیده‌ای در عالم هستی مادی متنند یک سکه دو رو دارد: «واقعیت وجودی» و «حقیقت وجودی». (طاهری، 2010 الف)

1-3- واقعیت وجودی:

واقعیت وجودی هر چیز _[جزء از هستی] نشان می‌دهد که آن چیز [جزء] وجود دارد؛ یعنی چه از علت و چگونگی وقوع آن [حالت] باخبر باشیم یا نباشیم، حادث و واقع شده است. واقعیت وجودی همچنین قابل مشاهده یا قابل ثبت، اندازه‌گیری است و یا اثری در محیط به جا ‌گذارد و البته دو یا چند مشخصه از مشخصات ذکر شده را داشته باشد. به عنوان مثال، چه نحوه بوجود آمدن یک تکه سنگ را بدانیم و چه ندانیم، آن تکه سنگ واقعیت دارد. همچنین چیزهایی _[پدیده‌هایی] وجود دارند که با اینکه ما آنها را نمی‌بینیم یا احساس نمی‌کنیم واقعیت دارد برای نمونه با وجود آنکه ما نمی‌توانیم اشعه مادون قرمز را ببینیم و یا لمس کنیم، واقعیت دارد، و ما می‌توانیم با تجهیزاتی به وجود آن پی ببریم؛ آن را اندازه‌گیری کنیم و حتی در عمل مورد استفاده قرار دهیم.

2-3- حقیقت وجودی:

حقیقت وجودی، جنبه‌های پنهان [و مختلف] واقعیت وجودی را مورد بررسی قرار می‌دهد برای نمونه می‌توان به موضوعات زیر اشاره کرد:

1-2-3- علت وجودی و محوه وقوع

برای مثال: علت بوجود آمدن سنگ چیست؟ و یا جهان هستی چگونه و در اثر چه عواملی پدید آمده است؟ …

2-2-3- طرح (هدف) وجودی و مسایل پشت پرده واقعیت وجودی

هر واقعیتی می‌بایست بر اساس طرح و نقشه‌ای اتفاق افتاده باشد. (طرح وجودی). برای صحت و اثبات این وجوه پنهان هر انسانی می‌تواند طرح و نقشه وجودی [آن واقعیت] را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد. برای مثال می‌توان دریاقت که به چه منظوری انسان به صحنه خلقت آمده است و با فلسفه آفریتش جهان هستی چیست.

3-3-3- کیفیت وجودی [هر پدیده]

حقیقت وجودی، چگونگی و کیفیت وجودی یک واقعیت را نسبت به یک مبنا، مورد بررسی قرار داده و به طور بسیار دقیقی تجزیه و تحلیل می‌کند. برای مثال، آن مورد بررسی قرار می‌دهد که آیا یک واقعیت مفروض در دنیای بیرونی واقعا وجود دارد و یا اینکه مجازی است؟ به عنوان نمونه، بازتاب یک شی در آینه حقیقت وجودی ندارد زیرا نسبت به خود شی مجازی است. با این وجود آن تصویر واقعیت وجودی دارد چون بوسیله اینه بوجود آمده است. بنابراین، چیزهایی [ممکن است]، بدون آنکه دارای حقیقت وجودی باشند، در دنیای واقعی [عالم هستی] وجود داشته باشند.

وقتی ما به آسمان نگاه می‌کنیم، آنچه که واقعیت دارد این است که چیدمان ستاره‌ها بدون هیچ‌گونه نظمی و به طوز تصادفی چیده شده است؛ چونکه به نظر می‌رسد هیچ اصولی برای این چیدمان در نظر گرفته نشده است. یا زمانی‌که به یک جنگل توجه می‌کنیم، آن را در بی‌نظمی کامل می‌بینیم در حالی‌که اگر به یک جتگل مصنوعی ساخت دست انسان نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که درخت‌ها همه در فواصب معین و بر اساس نظم چیده شده‌اند. بنابراین اگر انسان طراح آسمان، کوهف جنگل و سایر اجزای طبیعت بود، همه آنها از چیدمانی منظم برخوردار می‌شدند؛ اما [به طور طبیعی] اصلی همچون تقارن و یا هر اصل دیگری که برای بشر نظم را تداعی کند، در ظاهر و چینش این اجزا دیده نمی‌شود. در عین حال، وقتی به سراغ خقیقت پدیده‌های فوق می‌رویم و پشت پرده آنها را بررسی می‌کنیم، متوجه می‌شویم که هرچند از ظاهری به طور کامل نامنظم برخوردار هستند، بر ساز و کار آنها نظمی کامل حاکم است و بر اساس اصولی بسیار دقیق و منظم اداره می‌شوند. بنابراین، متوجه می‌شویم که واقعیت هستی مادی تابع بی‌نظمی و حقیقت آن تابع نظم است و با به عبارتی دیگر: جهان هستی با نظم و بی‌نظمی ساخته شده است.

4- کاربرد قانون نظم و بی‌نظمی

 بر اساس اینکه جهان هستی با نظم و بی‌نظمی ساخته شده است، میتوان گفت که یکی از قوانین حاکم بر جهان هستی، قانون نظم و بی‌نظمی است. با پی بردن به این قانون، انسان می‌تواند روش تفگر و نگاه خود را  [بینش] نسبت به برقراری نظم را اصلاح و مانع بسیاری از آسیب‌های شود که به راحتی از این طریق برطرف می‌شود. به عنوان نمونه در نظر بگیرید یک تکه نخ از جیب کسی آویزان باشد یا یقه کت او برکشته باشد و یا در یک سالن انتظار، تایلو یا ساعتی به صورت کج به دیوار نسب شده باشد. چند درصد از افراد با دیدن چنین صحنه‌هایی اعصابشان تحت فشار قرار گرفته و تصمیم می‌گیرند که این بی‌نظمی را برطرف کنند و در صورتی‌که چنین کاری امکان‌پذیر نباشد، به شدت متشنج می‌شوند؟ ارتباط بین عملکرد اعصاب و روان با کج نصب شدن یک تابلو بر روی دیوار چیست و چگونه نقایص پیرامون ما می‌تواند عامل فشارهای روانی و در نهایت، بیماری باشد؟

افراد به دلیل فیلتر بینشی ای‌که دارند در صورت مواجه با حوادثی از این دست به یک اندازه تحت تاثیر قرار نمی‌گیرند. میزان اثر مواجه با صحنه‌ها به چارچوب تعریف شده این فیلتر بستگی دارد. در نتیجه، اغلب ما در بسیاری از موارد به علت عدم شناخت، فهم و درک اصول بینشی، تحت تنش‌هایی قرار می‌گیریم که در نتیجه آن بدن مسموم می‌شود و منجر به اسپاسم و یا عوارض دیگر می‌شود. برای مثال، بسیاری از خانم‌ها در اداره خانه خود دچار وسواس هستند و در اثر مواجه شدن با بی‌نظمی دچار چنین مسمومیتی می‌شوند. در واقع دلیل اصلی بسیاری از مشکلات و بیماری‌های ما در این است که کتاب جهان هستی را مطالعه نکرده‌ایم و به این موضوع واقف نیستیم که خود جهان هستی از نظم و بی‌نظمی شکل گرفته است. نا هیچگاه بی‌نظمی را نمی‌پذیریم؛ در حالی‌که ایجاد بی‌نظمی در زندگی امری اجتناب ناپذیر است و به هیچ‌ عنوان نمی‌توان نظم مطلق ایجاد کرد. همچنین، از نظم و بی‌نظمی طبیعت الگئ نمی‌گیریم؛ در حالی‌که زیبایی طبیعت که کسی از آن خسته نمی‌شود، در گرو همین نظم و بی‌نظمی است به طوری که جهان هستی از نظم و بی‌مظمی ساخته شده است. چیدمان ذهن ما ساخته و پرداخته ذهن –[بازی] است. ذهن ما خود را در چارچوب‌هایی که خودمان ساخته‌ایم، عادت کرده است و به همین دلیل اگر چیزی از آن چارچوب خارج شود، برای ما ناراحتی و تنش ایجاد می‌کند. از سوی دیگر، هرچه بیشتر محیط اطراف خود را مطابق این الگوی ذهنی طراحی کنیم، تحمل کمترین بی‌نظمی سخت‌تر خواهد شد. به عنوان نمونه، یک خانه مجلل را در نظر بگیرید که وسایل داخل آن، بسیار منظم چیده شده است. اگر در این خانه کوچکترین بی‌نظمی به وجود آید، ما سریع متوجه می‌شویم و دقایقی در حالت اسپاسم قرار می‌گیریم و نمی‌توانیم در آرامش به سر بریم. اما در یک خانه روستایی که نظمی وجود ندارد، بی‌نظمی ما را آشفته نمی‌کند و در فشار قرار نمی‌دهد. بنابراین ما به راحتی می‌توانیم در آن خانه [با وجود بی‌نظمی]، استرحت کنیم.

در یک کلبه روستایی هیچونه اثری از نظم، رعایت تقارن، سِت رنگی و … به چشم نمی‌خورد، در حالی‌که در یک خانه شهری همه چیز در چارچوب نظم و تقارن، هماهنگی‌های رنگی و … قرار دارد. اگر بی‌نظمی در این مجموعه رخ دهد، به سرعت ذهن را درگیر خود می‌کند و انرژی آن را به هدر می‌دهد. برای مثال، اگر کمی دیوار و سطوح آن، درها و … کج باشد، ذهن به شدت به آن معطوف و دچار درگیری و آزار می‌شود، در حالی‌که در یک کلبه روستایی که اساس آن بی‌نظمی است، کج بودن همه دیوارها، درها، پلکان‌ها، سقف‌ها و .. هیچگونه جلب توجهی نمی‌کند و انرژی ذهنی را به هدر نمی‌دهد. از این رو تنها در یک محیط روستایی است که انسان می‌تواند استراحت ذهنی کند و خود را از تنش‌های نظم‌زدگی زندگی ماشینی نجات دهد.

همچنین، هنگامی‌که در شهر به لباس و پوشش افراد توجه می‌کنیم، نرم‌افزارهای درونی ما به سرعت شروع به پردازش (تشخیص-قیاس-ارزیابی و …) می‌کند. برای مثال در مورد رنگ‌آمیزی لباس و پوشش او ملاک‌های رنگی از قبل تعیین شده (رنگ سرد، رنگ گرم – درصد ترکیب رنگ‌ها و سازگاری آنها با یکدیگر و …) را شاخص این ارزیابی قرار می‌دهد و خوش سلیقه و یا بد سلیقه بودن او را در انتخاب رنگ لباس نتیجه می‌گیرد. چنانچه، هماهنگی رنگی لباس کسی با نرم‌افزارهای برنامه‌ریزی شد درونی انسان مطابقت نداشته باشد، ناخودآگاه موجب آزار می‌شود. اما بینش یک روستایی به دلیل تماس و ارتباط بسیار نزدیک با طبیعت با چنین ملاک و میزانی برنامه‌ریزی نشده است و از دیدن ر رنگی در کنار هر رنگ دیگری دچار آزار و به هم ریختگی نمی‌شود؛ زیرا او از طبیعت آموخته است که هر رنگی می‌تواند در کنار هر رنگ دیگری قرار بگیرد و با اینکه رنگ‌آمیزی در طبیعت از ملاک خاصی پیروی نمی‌کند، همه آن رنگ‌امیزی‌ها زیباست. انسان‌هایی که در حومه شهرها [روستا] رندگی می‌کنند بیشتر با طبیعت منطبق هستند. به هامان میزان که ما به طبیعت نزدیک‌تر شویم، ذهن ما از نظم در چیدمان و تقارن و هماهنگی رنگ‌امیزی و .. فاصله می‌گیرد و آزادتر عمل می‌کند. پارچه لباس یک خانم روستایی با یک خانم شهری تفاوت بسیاری دارد. در رنگ پارچه لباس روستاییان تنوع رنگی بسیاری وجود دارد و هر رنگی در کنار هر رنگ دیگری قرار می‌گیرد که در روستا زیبایی خاص خود را دارد. ذهن یک روستایی آزاد و منطیق با طبیعت و فارغ از قید و بندهای نظم و منطق شهری است و به همین دلیل، نه تنها به واسطه اینگونه بی‌نظمی‌ها در تنش و استرس قرار نمی‌گیرد؛ بلکه از آن لذت می‌برد. اما اگر همین چیدمان رنگی را در شهر مشاهده کنیم، به علت اینکه برنامه‌ریزی‌های ذهنی ما در چارچوب نظم اسیر شده است، احساس نامطلوبی خواهیم داشت. در واقع، انسان شهرنشین تطابق با طبیعت را از دست داده است. برای نمونه دیگر می‌توان به رنگ‌امیزی بدن ماهی‌های توجه کرد. رنگ های بسیار متنوع و عجیب و غریبی در بدن آنها به کار رفته است که در خیلی از موارد برای چشم انسان نا مأنوس است و اگر طراحی به عهده او بود، هیچ وقت از اینگونه ترکیب رنگی برای رتگ‌امیزی بدن آن ماهی‌ها استفاده نمی‌کرد. اما انسان مأنوس با طبیعت، با این نوع رنگ‌امیزی بیگانه نیست و حتی از آن در زندگی خود الگو می‌گیرد.

با بررسی بیشتر، بیشتر به این نتیجه خواهیم رسید که اصلاح بینش و پذیرش بی‌نظمی در کنار نظم، طبیعی‌تر بوده و سلامتی بیشتری را تضمین می‌کند. برای تکمیل این مطالعه باید به یک پرسش مهم پایخ دهیم: آیا نظم برای زندگی است یا زندگی برای نظم؟

و یا اینکه، آیا سلامتی برای برقرای نظم است یا نظم باید در خدمت سلامتی باشد؟ برقراری نظم تا چه حد می‌تواند ادامه داشته باشد؟ بدیهی است که اولین جوابی که به ذهن خطور خواهد کرد این است که نظم برای زندگی است و باید در خدمت سلامت انسان باشد. اما تعداد قابل توجهی از خانم‌های خانه‌دار، سلامت قلب خود را بر سر بی‌توجهی به این موضوع می‌گذارند زیرا می‌خواهند در زندگی خود نظمی ایجاد کنند که از توان آنها خارج است. یعنی به سادگی سلامتی خود را فدای برقراری نظمی می‌کنند که دست‌بافتنی نیست. برقراری نظم تا حدی خوب است که به سلامتی انسان لطمه‌ای وارد نکند. این حد، حد مجاز برای برقراری نظم است. البته باید توجه داشته باشیم که حداقل دو نوع برقراری نظم وجود دارد: 1- برقراری نظم مدنی و عمومی که در چارچوب قوانین و بر اساس الزمات زندگی مدنی و اجتماعی است؛ از قبیل قوانین راهنمایی و رانندگی و … 2- اعمال نظم در محیط زندگی شخصی و خانوادگی.

در اینجا، نوع دوم نظم مورد بررسی است و ارتباط آن با سلامتی ارزیابی می‌شود. انسان باید به وضعیتی برسد که بی‌نظمی نتواند سلامتی‌اش را به خطر اندازد و به او ضررهای جبران‌ناپذیری وارد کند. این به آن معنا نیست که انسان به طور عمدی ایجاد بی‌نظمی کند یا طالب آن باشد. بلکه به معنای آن است که برای برقراری نظم در حد توان تلاش کند و در صورت نقصان در آن دچار وسواس و بیماری نشود و یا به هیچ عنوان بی‌نظمی بر او اثر منفی نداشته باشد.

حد مجاز برقراری نظم نسبی است. برای مثال، ممکن است کسی بتواند روزی دو یا سه بار منزل را مرتب کندغ اما شخص دیگری  ماهی یک‌بار توانایی مرتب کردن منزل را داشته باشد. کدامیک مناسب است و تا چد حد لازم است که نظم رعایت شود؟ پاسخ پیش از این مطرح شد: برقراری نظم تا جایی که توان ما اجازه می‌دهد لازم است و نباید از سلامتی خود برای آن مایه گذاشت.

5- رفتارهای نابهنجار (غیرعادی)

گاهی ر جامعه شاهد اتفاقاتی هستیم که توجیه انگیزه وقوع آنها مشکل به نظر می‌رسد. برای مثال، آسیب رساندن کیسوک تلفن‌های عمومی، تخریب صندلی اتوبوس‌ها، شکستن شیشه قطارها و … نشانه‌هایی هستند که نشان می‌دهد کسانی‌که به انجام آن مبادرت می‌کنند، از آن لذت می‌برند. آنها به ندرت این کار خود را کنار می‌گذارند و ممکن است همه عمر را این رفتارها سپری کنند. همچنین افرادی از خانواده‌های مرفه و آبرومند هستند که بدون نیاز مالی، به طور مکرر دست به دزدی می‌زنند. تحلیل‌های متفاوتی نسبت به اینگونه رفتارهای نابهنجار (غیرعادی) وجود دارد. روانشناسان به یک نحو و جامعه شناسان به نحو دیگری آن را ریشه‌یابی می‌کنند و …

دنیای یک کودک (طفل) منطبق با چارچوب‌های هستی و بر اساس قانون نظم و بی‌نظمی برنامه‌ریزی شده است. برای مثال، کودکی که با تمام وجود طالب به دست آوردن یک اسباب‌بازی است و با پافشاری تمام آن را به دست می‌آورد، پس از به دست آوردن آن اسباب‌بازی، مدتی با آن بازی می‌کند و حتی اجازه نمی‌دهد کسی به آن دست بزند؛ اما پس از مدتی به طور عمدی شروع به خراب کردن و شکستن آن می‌کند. در واقع دنیای ذهن یک کودک موافق با «ساخت و تخریب» و بر اساس نظم و بی‌نظمی است.

اما بسیاری از والدین برای سهولت کار خود تمایل دارند که آنها فقط یک بخش از برنامه نرم‌افزار وجود خود را مورد استفاده قرار دهند و تنها نظم را در همه امور خود به کار بگیرند. نرم‌افزار بینش والدین و مربیان بر اساس قانون نظم و منطبق تنظیم شده است و به همین دلیل قصد دارند که فرزاندانشان نیز از همان کودکی بر اساس همین نظام بینشی عمل کنند. بنابراین به آنها عقل، نظم و منطق را القاء می‌کنند و بعد هم افتخار می‌کنند که این بچه‌ها بسیار عاقل و منظم هستند. تمام تلاش آنها و سیستم‌های آموزشی و پرورشی بر محوری پایه‌ریزی می‌شود که هرچه بیشتر بتوانند نظم‌پذیری را به کودک تحمیل کنند و به اصطلاح خودشان، به بچه نظم و تربیت آموزش دهند؛ اما به این ترتیب یک بخش از نرم‌افزار وجود آنها عقیم می‌شود. در حقیقتف این برنامه با نرم‌افزار طبیعی کودک در تقابل قرار دارد و به محض اینکه کنترل بر او کمتر شود (به طور معمول در سن بلوغ)، این تضاد خود را آشکار می‌کند و تقابل این دو برنامه باعث طغیان نوجوان و جوان علیه نظم و منطق می‌شود. طغیانی که ناخودآگاه است و هرجا بتواند نظم را برهم بزند، ناخودآگاه موجب لذت می‌شود.

چنین افرادی وقتی یک کیوسک تلفن عمومی مرتب و تمیز را می‌بینند، ناخودآگاه و به طور عبرارادی به آن صدمه وارد می‌کنند تا نظم آن را بر هم زنند و از این امر لذت برند. هر چیزی که سمبل و نماد نظم باشد، چنین افرادی را ناخودآگاه آزار می‌دهد و به تخریب وا می‌دارد. برای مثال، حرکت یک قطار که سمبل نظم است برای این دسته به طور ناخودآگاه آزاردهنده است و چنانچه بتوانند سنگی را به سکت آن پرتاب کنند این نظم به هم می‌خورد و موجب شادمانی درونی آنها می‌شود. پس این کار را انجام می‌دهند و از این کار غرق لذت می‌شوند؛ بدون آنکه خود به چرایی آن واقف باشند.

به طور کلی به دنبال تحمیل نظم و منطبق به اطفال، در ضمیر ناخودآگاه آنها عارضه «نظم‌ردگی» و «منطق‌زدگی» ایجاد می‌شود و ناخودآگاه با نظم و آنچه که سمبل نظم است، مقابله می‌کنند. در جوامع پیشرفته‌ترکه اعمال نظم بیشتر است، در مرحله بروز نظم‌زدگی و منطق‌زدگی، با حوادث جدی‌تر و رفتارهای خراب‌کارانه بیشتری مواجه می‌شویم. برای مثال، در غرب (که از تکنولوژی و نظم بیشتری برخوردار است) گاهی اخباری مانند این می‌شنویم که نوجوانی با اسلحه‌ای به مدرسه وارد شده است و به سوی دانش‌آموزان دیگر شلیک کرده است.

6- همجنسگرایی

یکی دیگر از انواع طغیان علیه نظم و منطق، واکنش جنسیتی است. در این صورت، فرد برای دهان کجی به عقل و منطق و نظم، به طور ناخودآگاه علیه تمایل طبیعی جنسی واکنش نشان می‌دهد. نرم‌افزار درونی انسان، تمایل به جنس مخالف برنامه‌ریزی شده است؛ اما وقتی این طغیان رخ می‌دهد، تبدیل به تمایل جنس موافق می‌شود (همجنسگرایی) و چون این، مقابله با بخشی از منطق حاکم بر رفتار انسانی است، ناخودآگاه موجب رضایت می‌شود و فرد از این تمایل خود لذت خواهد برد. هرچه انسان بیشتر به سمت نظم و منطق سوق داده شود، تمایلات همجنس‌گرایی و امثال آن در او بیشتر می‌شود. این مشکل، یکی از معضلات امروز دنیاست و هرچه بشر بیشتر به سمت زندگی ماشینی و نظم و منطق صرف پیش برود، بیشتر با این نوع مشکلات رو در رو خواهد شد.

عدده‌ای دچار همجنسگرایی هستند؛ اما از خود نمی‌پرسند که چرا این تمایل وجود دارد و عده‌ای دیگر که به مشکل خود واقف هستند، دلیل آن و حل این معضل را دنبال می‌کنند. در صورتی‌که این عارضه دایمی و ثابت باشد، یکی از این دلایل در آن نقش دارد:

  • عامل نرم‌افزاری؛ 2- برنامه‌ریزی بر اساس قانون نظم و بی‌نظمی (طغیان ناخودآگاهی بر علیه نظم و منطق)؛ 3- برنامه‌ریزی اولیه نرم‌افزار ناخودآگاهی در کودکی؛ 4- آلودگی‌های غیر ارگانیک (طاهری، 2010a)

عامل نرم‌افزاری، تغییر برنامه‌های نرم‌افزارهای طبیعی ناخودآگاهی انسان بر اساس وقایع و جایگزینی برنامه‌های جدیدی است که به دنبال آن اینگونه تمایلات در فرد شکل می‌گیرد. برای مثال وقتی به طور مکرر در حضور یک دختر بچه گفته می‌شود که «این دختر چقدر شبیه پدرش است»، نرم‌افزار ناخودآگاهی او که در دوران طفولیت و کودکی بسیار برنامه‌پذیر است، نوشته می‌شود که او شبیه به پدرش است و این در کنار اطلاعات دیگر آن نرم‌افزار مبنی بر اینکه پدرش یک مرد است، قرار می‌گیرد و بعد از مدتی این دو گزاره در ناخودآگاهی شخص، پردازش و باهم تلفیق می‌شوند و نتیجه این می‌شود که سال‌ها بعد (پس از اینکه این دختر به سن بلوغ رسید) خود را از درون، یک مرد می‌شناسد نه یک زن و به همین دلیل تمایل جنسی او نه به جنس مخاالف، بلکه به زن خواهد بود. در حالی‌که او از چگونگی قرار گرفتن در این وضعیت و نحوه ایجاد چنین برنامه‌ای آگاه نیست. به عبارت دیگر این عارضه که اغلب از نظر افکار عمومی انحراف جنسی به حساب می‌آید، برای او آگاهانه رخ نداده است.

همین طور ممکن است اطرافیان یک پسر بچه به او لباس دخترانه بپوشانند؛ براب تفریح و خنده او را آرایش کنند و یا از او بخواهند که ادای دخترها را دربیاورد و یا ممکن است پدر و مادری که در آرزوی داشتن فرزند دختر هستند، نام دخترانه برای پسر خود برگزینند و مانند یک دختر با او رفتار کنند [نمونه‌های زیادی را می‌توان در فرهنگ‌های مختلف برای این مورد مثال زد]. بعد از مدتی امکان دارد که نرم‌افزار ناخودآگاهی این کودک متقاعد شود که او یک دختر است. این باعث می‌شود که او بعدها پس از رسیدن به سن بلوغ تمایل به جنس مخالف را به یک پسر معطوف کند که از نظر خود وی یک امر طبیعی است؛ اما از منظر کسانی‌که از بیرون نظاره‌گر هستند، این یک تمایل همجنسگرایانه به حساب آید.

در هر دو مورد، عامل اول یعنی وارد شدن برنامه غلط در نرم‌افزار ناخودآگاهی فرد مسبب وضعیت ایجاد شده است و به این ترتیب، او یک «قربانی نرم‌افزاری» خواهد بود. چنانکه اشاره شد، عامل دوم (طغیان علیه نظم و بی نظمی) نیز یکی از دلایل عمده همجنسگرایی است که در این مورد نیز فرد یک قربانی به شمار می‌رود.

نتبجه‌گیری:

با دقت در آنچه بیان شد، می‌توان گفت که تا کنون، ناآگاهی انسان نسبت به قوانین هستی بسیار بیش از آنچه که تصور می‌شود، به او لطمه وارد کرده است و قانون نظم و بی‌نظمی یکی از قوانین است که آسیب‌های ناشی از بی‌توجهی به آن (انواع طغیان که برخی ذکر شد و حتی سادیسم، مازوخیسم و … را نیز می‌توان به آن افزود) هر روز دامنه‌دارتر خواهد شد و به عکس، شناخت کاربرد و جایگاه آن، به بشر زندگی سالم‌تری خواهد بخشید.

متن انگلیسی: دیدگاه عرفان حلقه